دیگه هیچ حسی برام نمونده ... نه درس .. نه حرف .. نه فکر ..
میترسم از دوست داشتن و دوست داشته شدن
میترسم از دل شکوندن
چرا "دل" نمیفهمه وقتی باید بره یعنی "باید" بره!!! هرچقدم خورد بشه بازم نمیفهمه . شایدم دل من زیادی نفهمه
اصلا چرا ما باید دل ببندیم؟ که بعدش به این حال و روز بیفتیم .. ؟!